از دههی شصت و قتلعامهای تابستان خونین ۱۳۶۷ چیزهایی شنیدهایم از گورهای دستجمعی و بینام و نشان٬ از خاوران. نسلی را سالهایی که به ۱۳۶۷ ختم شد زیر تیغ بردند و کشتند و آنان که زنده ماندند یا آواره در سراسر جهانند یا وحشتزده دوران میانسالگیشان را میگذرانند. .دههی شصت چون کابوسی «جمهوری اسلامی» را فراگرفته است و راه خلاص از آن ندارد. هر ستارهیی که به زیر کشیدند اکنون خورشیدی شده است و به سالهای تاریک دههی شصت نور میافشاند و پروندهی نظامی را که با خون عجین است بر همگان مینمایاند.
جعفر کاظمی یکی از نادر کسانی است که از آشویتس دههی شصت و تابستان خونین ۱۳۶۷ جان سالم بهدر برده است. او تمام جوانی خود را در زندان گذرانده از سال ۱۳۶۰ تا ۱۳۶۹ که بدترین شکنجهها در زندان اعمال میشد در زندان بوده است و اکنون پس از سالها زندگی آرام در لیتوگرافی دانشگاه پلیتکنیک امیرکبیر نخست٬ به دورغ٬ به جرم شرکت در راهپیمایی اعتراضی روز عاشورا و بعد که دروغشان افشا شد به جرم دیدار پسرش در اردوگاه اشرف محکوم به مرگ میشود.
رودابه اکبری همسر او و نسیم غنوی وکیلش هر کاری از دستشان برمیآمده انجام دادهاند اما همهی درها به رویشان بسته است. جمهوری اسلامی تازه یادش افتاده که یکی از زیرچنگالهای خونینشان در تابستان ۶۷ جان سالم بهدر برده است و آنقدر جسور است که باز در میانسالگی دست از اعتراض برنداشته و به خیابان میآید و از آزادی و دموکراسی و عدالت اجتماعی حرف میزند.
نه نباید این سرزمین هیچ دلاور زندهیی داشته باشد. جعفر کاظمی باید بمیرد باید کشته شود جسارت و دلاوری در این سرزمین جرم است. این سرزمین باید سرزمین بردههای بلهقربانگویی شود که سر براستان ولیفقیه جنایت و قتل میسایند. مزدورهایی که برای تکهیی نان و جرعهی آب شرافت خود میفروشند و دست اهریمن میبوسند. اینجا جای جعفر کاظمیها که جوانی خود را در زندان و زیر شکنجه و منتظر اعدام گذراندهاند و در میانسالگی هم کوتاه نمیآیند و از حقوق انسانی خود دفاع میکنند نیست.
جعفر کاظمی را دارند به جرم هواداری از «سازمان مجاهدین خلق ایران» اعدام میکنند هر چند اتهام هواداری از هیچ سازمان و گروهی حکم اعدام ندارد اما خود این اتهام هم اتهامی بیشرمانه و سراسر دروغ است. چگونه است کسی که نه سال در زندان بوده است و بعد هم کارمند دانشگاه بوده است و مانند همهی زندانیان٬ بهخصوص زندانیانی که متهم به هواداری از مجاهدین خلق بودهان٬ زیر نظر وزارت اطلاعات زندگی میکرده است و هیچ نشانی از هواداری او از مجاهدین در دست نیست و نبوده است وگرنه حداقل او کارش را از دست میداد و حال یکمرتبه بعد از جنبش سبز و اعتراض مدنی مدرم ایران به تقلب در انتخابات ناگهان هوادار مجاهدین خلق شده است!
کسی نیست به اینان که تصور میکنند با اعدام و شکنجه میتوانند جنبش مردم را سرکوب کنند بگوید آخر احمقها اگر اعدام و شکنجه موثر بود که جعفر کاظمی در ۲۷ شهریور ۱۳۸۸ بعد از تحمل آن همه شکنجه و دیدن دوستانی که گروه گروه به جوخهی مرگ فرستاده شدند به خیابان نمیآمد و اعتراض نمیکرد.
برای پدر به جرم گفتوگوی تلفنی با پسر حکم اعدام صادر میکنند آخر این چه دین و مسلک و قانونی است که اینها دارند؟ مادری که پسری در غربت دارد اکنون باید رنج همسری زیر تیغ اعدام را هم تحمل کند.
اکنون در زمانی که سازمان مجاهدین خلق جشن نزدیک شدن به خروجش از لیست سیاه سازمانهای تروریستی از نظر دولت آمریکا را میگیرد برای پیوند دادن خود به جنبش سبز یک شهید سبز کم دارد که به همت «جمهوری اسلامی» دارد برایشان مهیا میشود.
فرزاد کمانگر و همراهانش را اعدام کردند تا کردستان را ساکت کنند نتیجهی کاملا معکوس گرفتند. کردستان متحد و یکپارجه بهپا خواست اکنون معلوم نیست در آن سر پوکشان چه میگذرد که دارند با اعدام جعفر کاظمی جنبش سبز را پیوند میدهند به سالهای سرخ و خونینی دههی شصت.
هر چه میتوانیم برای جان جعفر کاظمی انجام دهیم او جوانیاش را برای جوانی ما داده است و اکنون در میانسالی٬ سالی است که زیر تیغ اعدام شکنجه به سر میبرد. «خاموش منشین خدا را پیش از آن که» در خون غرقه شود «کاری بکن هر چه باشد.»
جعفر کاظمی٬ شاهد زندهی کشتار تابستان ٬۶۷ زیر تیغ اعدام
ارسال شده توسط ,وبلاگ نویسان علیه اعدام | ۱۵:۱۳ | 0 نظرات »
اشتراک در:
نظرات پیام
(Atom)
0 نظرات
ارسال یک نظر