هرانا - مهدی الف، یکی از متهمان پرونده انفجار حسینیه رهپویان شیراز است که خبرگزاری هرانا چندی پیش رنجنامه ای از نامبرده منتشر کرد، این زندانی سیاسی با نگارش و ارسال نامه ای که در پی می آید، سعی کرده است نقض مستمر حقوق خود و نبود فضای قانون مداری را به قلم خود بیان کند.
خدا کجاست ؟
امروز چهارشنبه 12/12/88 ساعت 9 صبح با مادرم تماس گرفتم، مادرم گفت که تهران هستم، آمده ام دادگاه تجدید نظر دنبال پرونده ات،
گفت ثبت دادگاه گفته پرونده را فرستادند دادگاه انقلاب شعبه 36، برای همین به آنجا مراجعه کردم، آنجا هم گفتند پرونده را فرستادند شعبه 15 خدمت قاضی صلواتی، مادر همچنان مشغول صحبت بود اما ناچار شدم به او بگویم ساعت 12 ظهر زنگ میزنم، آخر کارت تلفن نداشتم، ما وضع مالی خوبی نداریم که بخواهم همیشه کارت تلفن بخرم.
در این دو ماه اخیر این پنجمین باری هست که مادرم برای پیگیری پرونده ام به تهران می آید، بسیار رنجور و مریض است، به خوبی نمی تواند راه برود، او یک مادر است، یک مادر واقعی.
دوباره ساعت 12 ظهر زنگ زدم، مادرم گفت رفتم خدمت آقای صلواتی خیلی گریه کردم، التماس کردم، خواهش کردم، ولی او بی توجه به صحبتهای من بدون هیچ سندی، گفت "مهدی قبل از انفجار از کار برادرش خبر داشته، او با ناوهای آمریکایی در ارتباط بوده، او به ائمه اطهار دشنام گفته، به محسن (برادر کوچکش) یاد داده که به ائمه اطهار بدگویی کنند، مهدی به محسن گفته که حوزه علمیه قم را بمب گذاری کند"
مادرم گریه می کرد و میگفت: "مگر خدا نیست که شخصی مثل صلواتی این همه دروغ میگوید، این همه تهمت میزند، حکم نا حق میدهد، اعدام میکند"
حال من میگویم، مگر خدا نیست که مادر من این همه زجر بکشد؟ آخر من چه گناهی کردم
برادر بودنم گناهه ؟، خدایا دویست هزار تومان کمک به برادر هم اعدام داره ؟ اگه می دانستم پول دادن به برادرم محسن اعدام داره هیچ وقت به برادرم پول نمی دادم.
خدا کجاست ؟ خدایی که میگوید از رگ گردن به شما نزدیک ترم، کجاست اون خدایی که میگوید حق ظالم را از مظلوم میگیرم؟ کجاست اون خدایی که میگوید مرگ و زندگی دست من است، یا اینکه میگویند تا وقتی خدا نخواهد برگی از درخت نمی افتد، کجاست تا زجه های مادرم را ببینید؟ کجاست تا شکستن من رو بشنود، کجاست تا آه مظلوم را از این مستبدان بگیرد.
این مستبدان می خواهند پازل ننگین سیاستشان را با کشتن من و امثال من تکمیل کنند، تا چهره واقعیشان را همچنان مخفی نگه دارند ولی ماه هیچ وقت پشت ابر نمی ماند، بلاخره یک روزی مشخص میشود، ایمان دارم انوقت انها هستند که محاکمه میشوند، عدل الهی باید در موردشان اجرا بشود.
باری، خدایا بشنو شکستن گردن های بی گناه را
ببین طناب های دار را
ببین گریه های مادران و فرزندان را
ببین تن های کبود بنده هایت را و بشنو سنگ قبرهای بی گناهان را
از باران بشوی چهره های کریه سیاه انسان نماها را
بباران، بباران
مهدی. الف
زندانی سیاسی محکوم به اعدام
زندان رجایی شهر کرج
12 اسفندماه 1388
رنجنامه ای از یکی از متهمان محکوم به اعدام پرونده شیراز
ارسال شده توسط ,وبلاگ نویسان علیه اعدام | ۸:۰۳ | 0 نظرات »
اشتراک در:
نظرات پیام
(Atom)
0 نظرات
ارسال یک نظر